• کارگردان: دارن آرونوفسکی
  • بازیگران: ناتالی پورتمن، میلا کونیس، ونسان کسل و ویونا رایدر
  • محصول: ۲۰۱۰، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۵٪

دارن آرونوفسکی ید طولایی در بازی با روح و روان مخاطب و پرداختن به شخصیت‌های مسأله‌دار و روان‌پریش دارد. او توانایی خودش در این کار را با ساختن فیلم‌هایی مانند «پی»، «مرثیه‌ای برای یک رویا» (requiem for a dream)، «چشمه» (the fountain) و «مادر» (mother) نشان داده است. همه‌ی این فیلم‌ها آثاری هستند که در آن‌ها شخصیت‌ها بنا به دلیلی از مشکلات عدیده‌ی روحی و روانی رنج می‌برند و همین موضوع فضای فیلم‌ها را به سمت یک وحشت فراگیر و متکثر پیش می‌برد. پارانویا، از دست دادن توانایی تشخیص گذر زمان و توهم‌های متعدد وجه اشتراک بیشتر شخصیت‌های اصلی این فیلم‌ها است.

فیلم «قوی سیاه» هم از این قاعده مستثنی نیست. در این‌جا هم با شخصیتی روبه‌رو هستیم که از دردی درونی رنج می‌برد. او توانایی تشخیص واقعیت‌ها زندگی خود را ندارد و مانند یک انسان سرگشته مدام در حال آسیب زدن به خود است. اما او یک توانایی ویژه دارد و آن هم استفاده و کمک گرفتن از مشکلاتش برای رسیدن به کمال هنری است. البته وی در این راه باید بخشی از وجودش را قربانی کند. در این داستان هویت زن درام به دو زن دیگر گره می‌خورد؛ یکی دوستی صمیمی و دیگری شخصیتی مجازی که روی کاغذ حضور دارد و قهرمان درام باید در نقش او بازی کند.

شخصیت اصلی در حال بازی در قالب نقش اصلی باله‌ی دریاچه‌ی قو اثر پیوتر ایلیچ چایکوفسکی است. شخصیتی مسخ شده و نفرین شده که فقط شب‌ها می‌تواند در قالب انسانی ظاهر شود و شاهزاده‌ای نیاز است تا این طلسم را بشکند و او را به انسانی کامل تبدیل کند. این داستان پریان مانند هر قصه‌ی پریانی دیگری کمی هم ماجراهای وحشتناک دارد که اگر سمت فانتزی آن را کنار بزنیم، خودش را بیشتر نشان خواهد داد. آرونوفسکی همین ورِ تاریک و وحشتناک را گرفته، آن را به زمان حال آورده و طلسم را درون حصار تن زنی جوان ریخته که کودکی سخت و جوانی مشکل‌دار، او را درگیر طلسم و نفرینی ابدی کرده است.

شباهت این شخصیت خیالی و خود کاراکتر باعث می شود تا دختر آهسته آهسته متوجه شود که می‌توان این رفتار را به وسیله‌ای برای بهترین اجرای عمرش تبدیل کند و به کمال برسد، رسیدن به این کمال نیازمند به شناخت همان سمت تاریک زندگی و سایه‌های وجود خود است. از همین نقطه است که دختر توانایی تمیز دادن واقعیت از رویا را از دست می‌دهد و جنبه‌های ترسناک فیلم هویدا می‌شود.

فیلم «قوی سیاه» آمیزه‌ای از دیوانگی‌های همیشگی آرونوفسکی و افسون خیره کننده‌ی نبوغ او است. او کمتر توانسته در فیلم‌هایش این دو را چنین کنترل شده در کنار هم قرار دهد و بیشتر سمت دیوانگی او بر آثارش چیره شده و اثر نهایی را به فیلمی ناموزون تبدیل کرده است. خوشبختانه این اتفاق در «قوی سیاه» نمی‌افتد و او به تمام اجزای کارش تسلط کامل دارد. در واقع آرونوفسکی هم مانند شخصیت اصلی فیلمش به دنبال آن است تا کمال هنری را تجربه کند.

از سویی دیگر بازی ناتالی پورتمن در قالب نقش اصلی خیره کننده است. او خوب جزییات نقش را درک کرده و توانسته میان سمت تاریک شخصیت و جلوه‌های خوب او توازن برقرار کند. همچنین توانایی او در جان بخشیدن به جنبه‌های روانی کاراکتر عالی است و نمی‌توان منکر این شد  که گویی سرگشتگی‌های او را بازی نمی‌کند بلکه آن را زندگی می‌کند. این نقش‌آفرینی در کنار حضور خوب ویونا رایدر، ونسان کسل و همچنین میلا کونیس باعث شده تا فیلم «قوی سیاه» از بازی‌های خوبی برخوردار باشد. موردی که در صورت عدم وجود، قطعا فیلم را به اثری معمولی تبدیل می‌کرد.

ناتالی پورتمن برای بازی در قالب نقش اصلی این فیلم جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را دریافت کرد و کارگردانش هم نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار بهترین کارگردانی شد.

«نینا دختری است که از کودکی به شکلی سفت و سخت به تمرین باله مشغول بوده و حال در آستانه‌ی انتخاب به عنوان نقش اصلی باله‌ی معروف دریاچه‌ی قوی چایکوفسکی قرار گرفته است. اما طراح رقص این باله در انتخاب او مردد است و نمی‌داند که او می‌تواند نقش قوی سیاه را هم بازی کند یا نه؛ این در حالی است که نینا نقش قوی سپید داستان را به خوبی ایفا می‌کند. نینا وسواس رسیدن به کمال دارد و همین هم باعث می‌شود تا دچار اختلالات روانی شود …»