ماه‌های کرونایی که در حال سپری کردن آنها هستیم، ماه‌های افول اکران فیزیکی فیلم‌ها بودند. حتی در قسمت سریال هم شاهد تغییر رفتار شبکه‌ها بودیم. آنها متوجه شده‌اند که مردمی که بین دورکاری و چک کردن مکرر شبکه‌های اجتماعی و اضطراب بیمار شدن و افسردگی‌ها مرتبط با آن گیر کرده‌اند، حوصله سریال‌های طولانی به سبک قبل را ندارند و می‌شود با مینی‌سریال‌های باکیفیت سرگرم‌تر و شادترشان کرد.

چند روز پیش قسمت اول مینی سریال داستان لیزی یا Lisey’s Story را دیدم. طبیعی است که شما وقتی ببینید در سریالی جولین مور و کلایو اوون بازی می‌کنند، به همین سادگی، حتی با دیدن نمره نه‌چندان جالب ۶.۲ در imdb نمی‌توانید به همین سادگی از کنار بگذرید. (البته همان طور که قبلا نوشته‌ام دیگر به نمره‌های imdb چندان اعتنایی نمی‌کنم. چون در همین ماه‌های کرونایی بیشتر از قبل گمراه‌کننده شده‌اند!)

این مینی سریال ۸ قسمتی است. کارگردان آن پابلو لارین و ساخته اپل تی وی پلاس است که روز به روز بهتر از قبل می‌شود و آدم می‌داند اگر سریال‌اش واقعا خوب هم نباشد، دست‌کم سرگرم‌کننده است.

سریال «داستان لیزی» بر اساس رمانی به همین نام نوشته استیون کینگ، ساخته شده است. از استوین کینگ سال‌های اخیر تا دلتان بخواهد، سریال اقتباسی داشته‌ایم.

کارهای تلویزیونی اقتباسی اخیر او The Stand – Creepshow – The Outsider – Castle Rock – Mr. Mercedes – It: The Animated Series – The Mist هستند. هر چند که قوی‌ترین و بهترین مینی‌سریال اقتباسی از اثر او را همچنان ۱۱.۲۲.۶۳ می‌دانم و معتقدم فعلا رو دست نداشته است.

تازه به زودی از او سریال‌های The Institute  – The Talisman – Sleeping Beauties و Chapelwaite هم به نمایش درخواهد آمد! (جقدر پرکار- دستگاه نوشتن داستان و خلق ایده!)

کار نگارش فیلمنامه «داستان لیزی» را هم خود کینگ انجام داده است.

 سریال داستان لیزی

نقش لیزی لاندن را جولین مور -بازیگر برنده اسکار- دارد. نقش اسکات لاندن را هم کلایو اوون بازی می‌کند.

سریال ماجرای جالبی دارد. ماجرای کلی آن که در قسمت اول روایت می‌شود این است که نویسنده نسبتا معروف در یک گردهمایی، با گلوله هدف قرار می‌گیرد. این نویسنده همان اسکات لاندن است. همسر او در این سوء قصد حضور دارد.

معلوم نیست که چرا این نویسنده، هدف قرار گرفته. اما ضارب که معلوم نیست مجنون است یا خیر، به این جمله هنگام شلیک بسنده می‌کند که: تو محتویات مغز را دزدیده‌ای!

حالا همسر او -لیزی- باید با ترومای ناشی از نقاهت و بعد مرگ همسرش سر کند. در این بین خواهر او هم مایه دردسر است. خواهر او شیزوفرنیک و خودآزار است و بارها دست به خودزنی زده است.

از دیگر سو، ناشری هم پاپیچ شده که از لیزی آثار چاپ نشده همسر را دریافت کند و بر این کار اصرار دارد و وقتی با جواب منفی اولیه روبرو می‌شود یک طرفدار مرموز آثار همسرش را که هم شیزوفرنیک می‌نماید، مامور پیگیری می‌کند.

حالا همه این روایت در بستری ماورایی قرار می‌گیرد و یک دنیای خیالی محو هم در کنار هم روایت می‌شود.

من خودم تا جاهایی که کینگ سراغ این قسمت مرموزسازی و ماورایی‌کردن افراطی و مقدار تصنعی در آثارش نرفته؛ طرفدارش هستم. ولی چه کنیم که یک جاهایی دیگر شورش را درمی‌آورد. همان طور که اشاره کردم ۱۱.۲۲.۶۳ محبوب‌ترین اثر تلویزیونی کینگی برای من بوده و آن هم به این دلیل بوده که ادویه تخیل و فانتزی در آن کاملا اندازه بوده.

اما مثلا در کسل راک یا همین داستان لیزی، ادویه -باز با متر و سلیقه من- بیش از حد بوده.

فعلا سه قسمت از سریال آمده و البته من نمی‌توانم با دیدن فقط یک قسمت حکم قطعی بدهم. اما به صورت کلی شما با یک سریال نسبتا باکیفیت، با هنرپیشه‌های سرشناس روبرو هستید. اگر زیادی اهل شوها و سریال‌های واقع‌گرا هستید، شاید بهتر است که دنبال سریال‌های دیگر بروید، اما اگر ژانر سریال‌های اسرارآمیز در ترکیب با واقعیت را دوست دارید، داستان لیزی شاید انتخاب خوبی برایتان باشد.

منبع