در دیدگاه فارابی، علاوه بر فیزیک، متافیزیک نیز نقش مهمی را در تأمین اصول اولیۀ نجوم ایفا میکند. او دربارۀ تاثیر متافیزیک بر نجوم در کتاب الموسیقی خویش حرفی نمیزند، لکن در البرهان و برخی دیگر از آثار خود، بدان اشاره میکند. او در کتاب البرهان به این نکته اشاره میکند که همۀ علوم جزئی به فلسفۀ اولی [متافیزیک] وابستگی دارند و چون به نوعی برترین شارح ارسطو نیز است، این ایده را در واقع هدف از متافیزیک ارسطو نیز میپندارد که وظیفه اش مهیا کردن اصول اولیه برای علوم جزئی است. فارابی در همان کتاب به تقریر نظریات ارسطو در رابطه با «تحلیلهای پسینی» می پردازد. منظور از تحلیلهای پسینی، در واقع، تمایز بین آگاهی از واقعۀ خارجی و تحلیل آن، در مقابل آگاهی از علل آن شیء خارجی و بررسی علتهایش است؛ چیزی که به نوعی در سنت فلسفۀ اسلامی به برهان انی و لمی مشهور است.
برهان لمی ما را از علت به سوی معلول میبرد و برهان انی ما را از معلول به سمت علت سوق میدهد. هدف فارابی از بیان این تحلیلهای پسینی و اشارۀ او به علتهای لمی و انی، آن است که میان بررسی یک علم و ساختار درونی آن و در مرتبۀ بالاتر، از طریق یک نگاه درجۀ دو و بیرون از چارچوب آن علم، به صورت یک نگاه لمی، تمایز قائل شود. در واقع، ما هنگام تحقیق بر روی یک علم مثل نجوم، بخشی از احکام آن را در تجربیات و مشاهدات در مییابیم، اما قسمی از این احکام نیز از علوم مرتبۀ بالاتر که از طریق آنان میتوان به علوم مرتبۀ پایینتر [معلول] پی برد، به دست میآید. بر همین اساس، فارابی معتقد است که کنار هم قرار دادن دانش پیرامون وجود خارجی [خود علم] و دانش آگاهی از علل آن [علت آن علم یا همان متافیزیک] است که راهگشاست؛ وگرنه، دانستن صرف علوم جزئی [دانشهای پسینی] بدون در نظر گرفتن بررسی علل مرتبۀ بالاتر آنها [دانشهای پیشینی] چندان مفید نیست. چه بسا هدف او از کنار هم قرار دادن این دو آگاهی، آن است که بتواند مسئلۀ اقتباس پیشفرضهای علم نجوم از متافیزیک را که به نوعی همان تحلیل علل یا به قول فارابی، «اسباب» است، توجیه نماید. به بیان دیگر، نجوم و فیزیک در طبقهبندی علوم فارابی، دارای مرتبۀ پایینتری نسبت به متافیزیک هستند.
البته فارابی به این تأثیر گذاری متافیزیک بر نجوم، یکطرفه نگاه نمیکند و معتقد است این رابطه میان متافیزیک با نجوم، رابطهای دوطرفه است؛ زیرا همان قدر که متافیزیک برای نجوم، اصول اولیه را آماده میکند و پیشفرضهای علی و وجودی را برای آن مهیا میسازد، دانشهای پسینی نظیر نجوم نیز میتوانند برای دانشهای پیشینی مثل متافیزیک، آگاهیهای وجودی مهیا سازند؛ هرچند که فارابی به صورت بسیار مختصری به تأثیر دانشهای پسینی بر دانشهای پیشینی تأکید میکند و آن را به صورت مفصل شرح نمیدهد. دانشهای پیشینی برای دانشهای پسینی، معرفت به علل یا معرفت به علل و وجود را همزمان تهیه میکنند؛ در حالی که دانشهای پسینی برای دانشهای پیشینی، بهتنهایی برهان وجودی را تهیه مینمایند؛ مثلاً نجوم، معرفت وجودی را برای فیزیک و متافیزیک مهیا میکند.
در واقع، به نوعی میتوان گفت که دانشهای پسینی برای دانشهای پیشینی، موضوع سازی میکنند؛ یعنی دانشهای جزئی مثل نجوم، میتوانند با برهان انی، برای متافیزیک سودمند باشند و متافیزیک نیز با برهان لمی، میتواند برای دانشهای پسینی و جزئی، نظیر نجوم، مفید باشد. این دیدگاه فارابی مبنی بر تأثیرگذاری فیزیک و متافیزیک بر روی نجوم به عنوان اصول اولیه را در کارهای منجمان مسلمان بعدی، به خصوص دو تن از مشهورترین آنها، یعنی خواجه نصیرالدین طوسی و مؤیدالدین اوردی میتوان مشاهده نمود.
خواجه نصیرالدین طوسی میگوید:
نجوم، اصول اولیۀ خویش را از سه علم، یعنی متافیزیک، هندسه و فلسفۀ طبیعت اخذ مینماید.
این در واقع، همان طبقهبندی علومی است که تا حدی مدنظر فارابی نیز بود؛ زیرا فارابی نیز چنانکه گذشت، پیشتر بر اثرگذاری متافیزیک بر نجوم، به عنوان علم بالاتر و همچنین فلسفۀ طبیعت، به عنوان سازندۀ اصول اولیه، اشاره کرده بود؛ هرچند خواجه نصیرالدین از منظر اینکه هندسه را نیز برای نجوم، سازنده اصول اولیه میداند، با فارابی متفاوت است. خواجه نصیرالدین همچون فارابی، نجوم را وقتی در راستای اوج خود میبیند که در سلسله مراتب علوم، پایینتر از متافیزیک قرار گرفته و از آن به عنوان علم اولیه و مهم استفاده نماید.
فهرست پرونده ویژه فارابی و کاوش در آسمان شب
نویسنده: رشید قانعی – مسعود طوسی سعیدی