• کارگردان: کوئنتین تارانتینو
  • بازیگران: جان تراولتا، ساموئل ال جکسون، بروس ویلیس و اوما تورمن
  • محصول: ۱۹۹۴، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۹ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۲٪

در سال ۱۹۹۴ فیلم «فارست گامپ» (forrest gump) به جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم رسید. فیلمی که ابدا اثر بدی نیست اما گذشت زمان ثابت کرده که می‌شد در آن سال تصمیم بهتری گرفت.

«داستان عامه‌پسند» تصویرگر همه‌ی چیزهایی است که تا کنون بارها و بارها دیده‌ایم اما تفاوت در نحوه‌ی نمایش آن‌ها است که فیلم را چنین دیدنی و مهم می‌کند. در این فیلم دو آدم‌کش می‌توانند قبل از دست زدن به جنایت از طعم همبرگر و تفاوت نحوه‌ی سس زدن به سیب زمینی در هلند و آمریکا بگویند و بعد از آدم‌کشی بحثی عرفانی/ فلسفی با موضوع هدف و غایت زندگی آدمی داشته باشند. در این فیلم رییس خلاف‌کارها می‌تواند در ادای دینی آشکار به فیلم «روانی» (psycho) آلفرد هیچکاک در حالی که بسته‌ی خریدش در دستانش قرار گرفته، مقابل شخصی ظاهر شود که با وی دشمنی دارد و عاقبت سر و کله‌ی هر دو نفر در زیر زمین مغازه‌‌‌ی چند آدم منحرف پیدا شود. در این فیلم گانگسترها ممکن است به جای انجام کارهای گانگستری مشغول پاک کردن خون از صندلی عقب ماشین در پارکینگ دوستی عصبانی باشند و از ملافه‌های آن دوست به عنوان روکش صندلی ماشین استفاده کنند. اما همه‌ی این‌ها به دلیل نبوغ تارانتینو است که در کنار هم خوش می‌نشیند.

تارانتینو آدم‌هایش را در جریان سیال زندگی پس و پیش می‌کند و گاهی مخاطب را در بازی با زمان و مکان به حدس زدن وا می‌دارد. داستان چند گانگستر در دستان او شبیه به داستان‌های دیگر با محوریت زندگی این آدم‌ها نیست؛ یکی از توانایی‌های تارانتینو استفاده از سکانس‌های پر دیالوگ است؛ پس طبیعی است که آدم‌هایش بر خلاف موارد مشابه در عالم سینما از تجربه‌های عادی زندگی روزمره بگویند و گاهی هم به بی‌خیالی روزگار بگذرانند. هنر کارگردانی مانند تارانتینو در این است که این گفتگوهای به ظاهر عادی را چنان جذاب و سرگرم کننده می‌سازد که مخاطب با جان دل به آن‌ها گوش می‌دهد و اصلا در حین تماشای فیلم به این فکر نمی‌کند که چرا این آدمیان در حین ارتکاب به جنایت چنین می‌کنند.

دیگر نکته‌ی مهم فیلم، حرکت فیلم‌ساز روی مرز باریکی است که خشونت را به طنزی سیاه پیوند می‌زند. اگر تارانتینو حین ساختن «سگ‌دانی» نشان داده بود که می‌تواند در همه حال حس شوخ طبعی خود را حفظ کند، با ساختن «داستان عامه‌پسند» همه چیز را به درجه‌ای بالاتر برده است که نظیرش را فقط در کار کارگردانان بزرگی مانند استنلی کوبریک و ساختن شاهکاری مانند «دکتر استرنج‌لاو» (dr. Strangelove) می‌توان دید.

گروه بازیگران فیلم «داستان عامه‌پسند» چنان در اجرای تفکرات فیلم‌ساز نابغه‌ای مانند کوئنتین تارانتینو موفق هستند که نمی‌توان کس دیگری را به جای آن‌ها تصور کرد. «داستان عامه‌پسند» توانست در رقابتی تاریخی نخل طلای کن را از چنگال شاهکار کریستوف کیشلوفسکی یعنی «سه رنگ: قرمز» (three colours: red) برباید و البته که گذر زمان نشان داده که تصمیم داوران آن سال جشنواره تا چه اندازه درست بوده است. اما این‌ها دیگر امروز مهم نیست و «داستان عامه‌پسند» علاوه بر ورود به فرهنگ عامه، توانسته است به پانتئون یکی از برترین آثار سینمایی تمام دوران راه یابد.

در نهایت این که چگونه فیلم‌سازی می‌تواند با ساختن دومین فیلم مهم زندگی خود به جایگاه یکی از بهترین کارگردان‌های تاریخ سینما وارد شود و در واقع چنان دنیا را فتح کند که فیلمش هم در لیست بسیاری از منتقدین به عنوان یکی از بهترین فلیم‌های تاریخ سینما ثبت شود؟ علاوه بر آن «داستان عامه‌پسند» موفق شد دل مخاطبان سینما را هم ببرد و حتی زندگی ستاره‌ی فراموش شده‌ای مانند جان تراولتا را نجات دهد و او را به شهرت سابق برگرداند. خب جواب چنین سؤال‌هایی به یک کلمه باز می‌گردد و آن هم نبوغ شخصی به نام کوئنتین تارانتینو است. تارانتینو چونان فیلم‌ساز بزرگی مانند اورسن ولز تمام پله‌های موفقیت در عالم سینما را از همان ابتدا طی کرده؛ پس طبیعی است نام او را جایی همان حوالی، کنار اسم همان بزرگان بنویسیم.

«در رستورانی در یک محله‌ی خلوت زوج جوانی در فکر سرقت مسلحانه هستند. در زمان و مکان دیگری دو گانگستر در راه انجام مأموریت و بدست آوردن کیف رییس خود از شیوه‌ی متفاوت زندگی در شهر آمستردام هلند می‌گویند. در زمان و مکان دیگری رییس گانگسترها در حال پرداخت پول به بوکسوری حرفه‌ای است تا در مسابقه‌ی پیش رو ببازد …»