فارابی به واسطۀ تمایز روشهای مختلف در تعیین اصول و مبادی اولیه، علوم را به سه دستۀ کلی تقسیم مینماید:

  • علومی که اصول اولیۀ آنها فطری و جبلی بوده و از دوران کودکی، انسان قادر است این اصول را فهم نماید.
  • علومی که علاوه بر اصول اولیۀ جبلی، برخی از مبادی خود را از نتایج دیگر علوم دریافت میکنند.
  • علومی که علاوه بر دو روش فوق، از تجربه و روش تجربی نیز برای تعیین مبادی و اصول اولیۀ خود بهره میبرند.

اگرچه فارابی هیچگاه برای تبیین این تقسیم بندی، مثالی ذکر نکرد، اما به نظر میرسد با توجه به تأکید فارابی بر مشاهدتی بودن نجوم تعلیمی، میبایست آن را در زمرۀ علوم دستۀ سوم دانست [توجه شود که رابطۀ اقسام سه گانۀ علوم از حیث روش، عموم و خصوص مطلق است]. آنچه در بخشهای بعد می آید، بررسی دو روش دوم و سوم در تعیین اصول اولیۀ علم نجوم است. نخست با تحلیل جایگاه تجربه و استقرای تجربی نزد فارابی، روش سوم و سپس با دقت در نگرش او نسبت به فلسفۀ طبیعت، فیزیک و متافیزیک، روش دوم را بررسی خواهیم نمود.

ابونصر، تجربه و استقرا

فارابی در کتاب «الموسیقی الکبیر‌» شرح نظاممند و دقیقی را دربارۀ تجربه، مشاهده و استقرا بیان نموده است. اگر با تعریف او از تجربه شروع نماییم، باید گفت که او تجربه را، همان تکرار احساس دربارۀ حقایق خارجی میداند که برای عقل، انجام دادن فعل را میسر میسازد. فارابی تجربه را معرفت بخش و تهیه کنندۀ برخی اصول اولیه ضروری برای براهین میداند و بیان میدارد که تجربه، مبادی الاولی براهین است. از همین رهیافت، میتوان به نقش و جایگاه تجربه در نجوم از نظر فارابی پی برد؛ چنانکه او در برخی اشاراتش در کتب مختلف، به تشابه علم موسیقی، نجوم و غیره اشاره میکند که بسیاری از اصولشان، ناشی از تجربیات حاصل از حس است. او در تبیین نسبت تجربه و حس با نجوم، چنین میگوید: «علم النجوم تحصل بالنظر فیه، الاحساس بالرصد و و باآللات.» در واقع، او نجوم را علمی تجربی، برگرفته از انباشت داده ها و اطلاعات ناشی از مشاهده میدانست؛ چه اینکه او بر آلات [ابزارهای مشاهده] بسیار تأکید میکند و این نشان دهندۀ علاقۀ زیاد او به بعدهای کمیتی نجوم است. او این اشارات را در کتب «الحروف» و «فی ظهور الفلسفه» خویش بیان نموده است.(۱)

البته او بیان میدارد که نه فقط در نجوم، بلکه در هر علمی، اصول و بدیهیات اولیه از حس گرفته میشود و به این، در منظورش از تحلیل های پسینی نیز اشاره میکند. در واقع، او میخواهد به نوعی علاقۀ خود به روشهای تجربی در علوم جزئی نظیر موسیقی و نجوم را نشان دهد و اهمیت تجربه و استقرا در این علوم را به نمایش بگذارد و شاید از همین منظر بتوان تفاوت میان «طالعبینی» و «نجوم» را از حیث معرفت شناسانه، در نگاه فارابی متوجه گردید. اما با توجه به جایگاه فارابی در طبقه بندی علوم که او را ملقب به «معلم ثانی» گردانیده است و همچنین بینظیر بودن او از حیث تسلطش بر علوم تجربی، دانشمندان منجم مسلمان بعدی نیز نشأت گرفته از فارابی، نجوم را تجربۀ ناشی از حس و مشاهده با ابزارها، یعنی چنان که فارابی میپنداشت، پنداشتند.

اما درخشش کار فارابی وقتی مشخص میشود که به تمیز دادن او میان تجربه، مشاهده و استقرا رجوع نماییم. جانسن دانشمند تاریخ علم، در مقاله ای با عنوان «تجربه در فلسفۀ عربی کلاسیک»، به این مطلب میپردازد که عموماً برای دانشمندان، تجربه و مشاهده دو چیز بسیار نزدیک به هم بود، اما این مسئله برای فارابی متفاوت است. او تفاوتی میان تجربه و مشاهده میدانسته است، به این ترتیب که تجربه را نه مخالف مشاهده، بلکه در ارتباط با آن میداند؛ اما معتقد است در حالی که تجربه و مشاهده هر دو به اشیا و رویدادها توجه مینمایند، تجربه یک گام بالاتر از مشاهده میرود و ساده به اشیا نمینگرد و در واقع، سعی مینماید درک خود را به چند شیء یا اتفاق محدود نکند؛ بلکه از آن یک تصور قابل تعمیم داشته باشد.

البته به نظر می آید جانسن فقط همان کتاب الموسیقی فارابی را خوانده است؛ چون آنچه وی از دیدگاه فارابی نسبت به مشاهده بیان مینماید، بسیار سطحی است؛ درحالی که فارابی بعداً در برخی کتب خویش، دربارۀ مشاهده نیز مطالب مهمی دارد و گویا مقصود او از «الرصد» در جملۀ ّ «علم النجوم تحصل بالنظر فیه، الاحساس بالرصد و باآللات» همان مشاهده است.

از طرف دیگر، فارابی در کتاب الموسیقی خویش، میان تجربه و استقرا نیز تمیز قائل میشود.(۲) طبق نظر او، تجربه شامل یک قضاوت عاقلانه است که یک دانش جهانی را از میان اشیا و وقایع خارجی استخراج میکند و آن را یقینی مینماید. او در کتاب الموسیقی مینویسد: «تجربه یک تعمیم، در رابطه با حس بسیار تکرار شده حاصل از اشیای مختلف است؛ برای آنکه عقل بتواند به یقین دست یابد.» اما در مقابل تجربه، استقرا شامل این دخالت عقل در تعمیم نمیشود و بیشتر به دنبال جمع آوری اطلاعات است.

علاوه بر این، استقرا، به خودی خود، نمیتواند به یک دانش جهانی تبدیل شود؛ اگرچه، استقرا خود بستر و آغازی برای شکل گیری تجربه است. جلوتر، بیان خواهیم کرد که فارابی، استقرا و به ویژه، تجربه را ابزارهای مهم روش علمی در همۀ شرایط میداند و برای علم نجوم نیز، برای بسیاری از بخش ها، تجربه و استقرا و مشاهده را مفید و مهم میپندارد. اما بعد از بیان دیدگاه فارابی نسبت به تجربه و استقرا، باید کمی هم در سنت های پیشینیان این دیدگاه تأمل نماییم. به اعتقاد برخی از پژوهشگران تاریخ علم معاصر، نجوم دانان مسلمان با توجه خوب و زیاد، نظرات و مشاهدههای یونانیان را از کتب آنها اخذ نموده و البته آن را بسط دادهاند. به عنوان یک شاهد تاریخی، میتوان به کتاب «المجستی» بطلمیوس اشاره کرد که او نیز مشاهده را به عنوان یکی از روشهای مهم نجوم معرفی نموده و به عنوان تکیه گاهی که تئوریهای ریاضی و نجوم بر آن استوار میشوند، مشخص کرده است. شاهدی دیگر، آنکه ارسطو بیان میدارد که «تجربه های نجومی، قوانین علم نجوم را تولید میکنند».

لذا، با این دیدگاه، تحقیقات فارابی در نجوم را نباید برآمده از یک مقطع خاص و کار شخص او به طور صرف دانست؛ بلکه این سخنان محصول انباشت و بررسی نظرات گذشتگان و دانشمندان قبلی نیز بوده است. لذاست که فارابی با داشتن تسلط بر سنت یونانیها، تجربه و مشاهده را به عنوان پایه ها و ریشه های روشی علم نجوم میداند؛ هرچند همانطور که در قسمتهای پیشین نیز بیان گردید، سخنان فارابی نه تکرار طوطی وار سخنان یونانیان، بلکه ماحصل ابتکارات خویش و جمع بین نکات صحیح دانشمندان یونانی است. چنانکه در قسمت نگاه یونانیان و فارابی به ریاضیات بیان گردید، میتوان منظور فارابی از ریاضیات را در مقایسه با نظرات دانشمندان یونانی، این چنین بیان نمود که نظر معلم ثانی، ترکیبی از نظر ارسطو و بطلمیوس است.

پی‌نوشت

  1. البته این کتاب‌ها به فارابی منسوب است.
  2. در این زمینه میتوان به بحث آنالیز پیشینی ارسطو نیز نگاه کرد.

فهرست پرونده ویژه فارابی و کاوش در آسمان شب

  1. قسمت اول
  2. قسمت دوم
  3. قسمت سوم
  4. قسمت چهارم
  5. قسمت پنجم
  6. قسمت ششم
  7. قسمت هفتم
  8. قسمت آخر

نویسنده: رشید قانعی – مسعود طوسی سعیدی